Friday 9 January 2015

بی سرآغاز

امروز دوباره و بعد از مدتی وبلاگ دانیال رو تمام خوندم .. یک سال و نیم هست که دیگه چیزی ننوشته.
آدمی زاد است دیگه، همیشه به چیزی دل می بنده که وقتی بهش می رسه تازه می فهمه سراب بود. دلم براش می سوزه دانیال مثل گیاه سبز حساسیه که دایم به آب و نور احتیاج داره. اگر لحظه ای ازش دریغ کنم سریع پژمرده می شه. دانیال رو همیشه باید توی نور بذارم .. خیلی سخته برای آدم تنها و گم شده ای مثه من .. آدمی که همیشه در تحیره و حالا یه گل زیبا داره که نمی تونه ازش مراقبت کنه. گلی که داره پژمرده می شه..
آی دانیال .. ببین چطور روزمرگی قلب هامون رو که نه اما هاله نورانی مون رو ازمون دور کرده ..
آخ دانیال .. چقدر دلم برات تنگ شده .. پس کجایی رفیق .. کجایی یه کم باهات حرف بزنم، یه کم این بار سنگین هستی رو از رو شونه هام برداری .. کجایی یه کم بخندیم و جون بگیریم از صدای هم دیگه. که فراموش کنم چقدر سرگردانم و چی بی نهایت تنها ..
آخ دانیال .. گویا تو رو از من تبعید کردند به من در آمریکا .. آه ..  حیف .. حیف که دیگه نیستی دانیال.. کاش تنهام نمی ذاشتی دانیال .. سرزمین من .....
دانیال دانیال دانیال چقدر زندگی بی رحمه .. بال دو تا پرنده رو می شکنه برای خزش استکباری به روی زمین. چقدر زمین بی رحمه که با این همه چاله و خز خیزاب نگذاشت روح سفیدمون کنار هم آرام بگیره ... آخ دانیال دانیال من ... معاهده استارباکس یادت هست معشوق من؟ .. آرامشی نیست .. وطنم در به در گلدان هاست ... از همان روزی که خانه را ترک کردم. هر چند که اوپیش از من مرا ترک گفته بود.
من هنوز از هوای تو نفس می کشم .. کاش تو هم زنده بمانی.

آه ای پرنده سپید
معشوق جنبیده در مسلخ حزین فاصله
می نوشِ آسمان سرخ
چشمان گرم و تن یخ زده!
آه ای پرنده سپید، کابوس رنگی شکار،
دانه های گندم پلید؛ دندانه های زرین تور منتظر!
هان ای فرود مرگ بار پر خطر
ما ایستاده ایم!
در تور گر چه فرود آمدیم
پر اضطراب و ترس
گره خورده بر زمین سرد
اما هنوز ..  ایستاده ایم :
بر بال هایمان
صیاد با تو ام!
بر بال هایمان!
آزادی شریف
آه ای وصال سرخ
ما ایستاده ایم!
صیاد با تو ام!




No comments:

Post a Comment