Thursday 28 December 2017

Budah talks about three poisons: Greed, Anger and Ignorance. And they make fire. Not to deny poisons but if you turn them around you will come to their opposites. Instead of greed you have generosity.  instead of anger you will have compassion. And instead of ignorance you have Wisdom. 

"The thing you need to know is just: "how to deal with Suffering.

Thursday 26 October 2017

غم نامه


ٰآدم های بی غم قصه ای برای گفتن ندارند.ٰ
لویس برژوا

بی شک یکی از اصیل ترین غایت های بشر کشف شادی بوده و هست. اما به طرز پارادوکس گونه ای بزرگ ترین سوخت روحی بشر دلشوره ها و غم های اوست. آنچه معنایی بر ماندنش می انگیزه و از او خالقی و حتی انقلابیی می سازه برای ایجاد تغییر تا رفع رنج.

 با خودم در این افکار پرسه می زنم، که می رسم به اوج زیبایی ذهن یک انسان و جمله ای از او که  حالا مدت هاست می دونم کشف آن نه آسان و نه حتی برای همه امکان پذیره: «من از کثافت، زشتی و نامطبوعی، چیزهای زیبا و شکیل می‌سازم و تنفر را به عشق تغییرشکل می‌دهم. این روش مرا پوست‌کُلفت کرده». اما این مسله برای من، که همیشه یک دغدقه و از بزرگ ترین تزهای باید پیاده شونده زندگی بوده و بسیار هم در استفاده اش ناموفق بودم، خیلی جلب  توجه می کنه و شاخک هام رو به سمت این زن تیزتر.
به دنبال زندگی او رفتم تا بفهمم چه از او چنین قوی زیبایی متولد  کرده. و می رسم به اینکه، تلخی و آشفتگی روح لویس ریشه در کودکی و رابطه پدر و معلم خانگی‌اش داره. او در جایی بیان می کنه: «پدر معتقد بود، انگلیسی‌ها کار اشتباهی نمی‌کنند و برای ما معلم بریتانیایی آورد. معلم قرار بود به من انگلیسی درس دهد اما با رابطه‌اش با پدرم، به من دو برابر نسبت به مادرم، خیانت کرد.» لوئیس در جایی دیگر می گه، انگیزه‌هایش برای کار هنری، بیشتر از عصبانیت اش از پدر آمده. پدری که همیشه با تمسخر و دست‌انداختن‌اش مرا تبدیل به «حیوانی وحشی» کرد و من «همه این تنفر را در خودم ریختم و ۲۵ سال نگه داشتم و به خود پیچیدم تا از آن چیزی شکیل بیرون آورم». و ذهن آن قدر رشد می کنه و زیبا می شه تا  تراوشاتش قصیده ای شود به شکل‌ عنکبوت «مامان». نه زشت، نه ترسناک و نه چندش انگیز بلکه عظیم و حمایت گر!

کلام آخر این که.. جهان در هارمونی آرام و زیبا مسیر خود رو طی می کنه و طبق قانون بقا، او هم سعی در بقای جسمی و روحی خود داره. ما انسان ها نیز به عنوان سلول هایی از بدنه این جهان هارمونیک راهی جز رقصیدن با او نداریم. ما، نه می توانیم و نه باید تلاش کنیم، این نظم رو مغشوش کنیم. نظمی که مرگ، بیماری و ناکامی هم بخشی از اون هست. با این حال، عده ای اصطحکاک هستی رو بیشتر احساس کنند. به نظرم، به یک دلیل ساده: دامنه ای که باید با اون در ارتباط باشند گسترده تر و هارمونی در سیستم پیچیده تری اتفاق می افته. درست مثل یک فرکتال و جهان فرکتالی، زندگی هر چند پیچیده تر ولی هیجان انگیزتر خواهد بود.


Monday 9 October 2017

if a tree could walk
She would never have to fear being chopped down

Roomie

اینو برای خودم نوشتم که تموم آدمهای مهم زندگیم تا به حال در پی کتمان من بودند. باید رونده باشی و پویا تا نشکنی..

Saturday 7 October 2017

امروز واژه ای به واژگانم اضافه شد و از واژگانم کم شد:
گناه، آنچه مانع است در رسیدن به رستگاری (کمال). 

Saturday 16 September 2017

صحبت روشن ضمیران کور را بینا کند..
تشنه ام، تشنه ام، تشنه...

Wednesday 13 September 2017

به خودم می گم حالا که نمی تونی کاری براش کنی حداقل یه کار برا خودت کن و خفه شو! '




Saturday 1 July 2017

من و تو

من، باز شب، صداي خيابان، خیال نفس هاي تند تو
تو، باز شب‌، مشروب و خاطرات خرد خرد
من، شب زده ، سراسيمه، گريه هاي بي قرار
تو، خسته، پشيمان، تسليم سرنوشت بی گدار 
ما، درد، درد، درد و درمان ناثواب 
ما مرگ، مرگ، مرگ زندگي، مرگ يار 
ما تنهايي تن ها و انجماد، حتی در آغوش يار
ما زجه ها و زجرهای بی هوده و فرار.. 
ما را چه شد كه به اينجا رسيده ايم، عشق؟
ما را چه شد كه از ياد عشق شسته می شویم، عشق؟
حسرت تمام سهم ته مانده خيال شد
تو رفتی و قصه هاي خوب هم تمام شد..

٣.٣٠ صبح شنبه اول جولاي

Friday 12 May 2017

قول دادم فرزندانت رو تنها نذارم!

Thursday 27 April 2017

قول دادم تنهاشون نذارم .. هیچ وقت .

Friday 14 April 2017

برنامه نویس

این چند وقت که برنامه های دانشجوها رو برسی می کنم یکی از تزهام تبدیل به فکت شده برام:
آدم ها دو دسته اند؛ خلاق ها و متقلب ها.
البته می تونستم این تز طور انسانی تری بیان کنم. مثلا بنویسم: پیش رو ها و پی رو ها. اما این واقعیت نداره. آدم ها اگر تقلب نکنند در ابتدایی ترین حالت هم یکسان فکر نمی کنند. این یعنی هر انسانی٬ با درجات مختلف٬ دارای خلاقیت هست. البته اگر بخواد ازش استفاده کنه.
از طرفی٬ برنامه نویسی ارتباط مستقیم هم با دیدگاه و طرز فکر آدمها داره. خیلی راحت می شه از روی کدها پی برد چقدر یه آدم خلاق٬ دقیق٬حتی موقعیت سنج هست حتی میشه میزان اظطراب رو هم حدس زد ... چون در واقع برنامه نویس داره سیستم مغز خودش رو ‍‍پیاده می کنه.

Sunday 2 April 2017

نژاد مقبون

تمام دنیا را هم بگردی نژاد کمال یافته و بی نقصی پیدا نمی کنی. هر رنگی و نژادی از نقصی و دردی در رنج است. در این میان اما نژادی هست که به کمال خود از آن دیگران نزدیک تر است. نژادی که ریشه اش بی رنگی و بی سرزمینی است و آنچه این قوم را به هم بند می زند نه در زمین خاکی که در سرزمین جان هاست. او که فرای زمان و مکان و جسم و جنس زندگی می کند. نژادی که از قضا امکان بقای داروینی شان کم تر از آن دیگران است. چرا که یافتن جفتی از جنس خود در اکثر مواقع بسیار دشوار و تناضع بقا از آن نیز دشوار تر است. نژادی که در نوشته ها و کرده های خود ادامه میابند و نه در تخمک و اسپرم ها. نژادی که هیچ گاه نه انقراض یابنده بوده و نه کثرت پذیر. که نه تنها هیچ گاه تاریخ  مرزی و کشوری پذیرفته که چون کولیان مرزها و قانون هایشان ملول و محدود اش نموده. نژاد فصل مشترک؛ نژاد سیال در ذهن ها و سرزمین ها و مرزها ...(ادامه و تصحیح..)