Friday 25 January 2013

سر خط .

باید این کوفتگی و خماری را پشت سر می گذاشتم تا به زندگی باز گردم. باید خودم رو فراموش می کردم تا خودم رو به یاد می آوردم. راهی نیست یا باید ایستاد و از نو ساخت، یا شکست رو پذیرفت و بر خاکستر ساخته ها گریست. راه دوم راه من نیست. هر چند تنها اما همیشه تلاش کردم سازنده باشم نه بازنده. این بار اما بعد از مدتی طولانی از مسیری صعب به خودم باز می گردم. و دائم تکرار می کنم با خودم تا مبادا فراموش کنم: به قله فکر کن به قله فکر کن، به قله فکر کن..، مسیر دشوار پشت سر گذاشته می شه، تلاش کن، تلاش کن، تلاش کن..
دختر که باشی برای بالا رفتن باید بر اصطکاک بیشتری غلبه کنی. خانواده ای سنت گرا هم اگر داشته باشی باز بار سنگین تری بر دوشت گذاشته می شود برای گذر از میان سنت هایی که مذهب بنیان گذار اصلی آن است، اصطکاک دو چندان می شود. فرزند اول هم اگر باشی باز خودش مشکلیست که هیچ پشتیبانی نداری و تازه باید تکیه گاه هم باشی. سر گل تمام این مشکلات تازه جایی رو نمایی می کنه که افکارت با همراهانت متفاوت باشه، که از زندگی چیزی بیشتر از زنده بودن بخوای.. این طور می شه که غاری می سازی و تصمیم می گیری تمام ابنا بی ارتباط بشر رو بیرون نگه داری و از اون تو برای همشون دست تکون بدی بدون این که ذره ای از خودت بروز بدی. خوب اینم یه طور زندگیه دیگه .. زندگیی که بعد از یه مدتی به بی تفاوتی می رسه، بی تفاوتی در مقابل تمام حضورهای ناجور، بی تفاوتیی از سر خستگی و خستگیی از پس ایستادگی در برابر ضربه های امواج بر سر و بدنت فرود میارن.
جامعه ایران جامعه بی رحمیه خصوصا در قبال دخترها. ناگزیری بخشی از فکر و انرژیت رو صرف غلبه بر مخالفت ها کنی بر موانعی که حق تو نیستند و صرفا زاییده نوع نگرشیست که جامعه به تو به عنوان یک دختر داره ...
ادامه دارد..

Friday 18 January 2013

زهد

سختی کشیدن، تکاندن جسم است از تعلقات. جدایی از تمام آنچه گمان می بریم کندن از آنها ناممکن است.
زیبایی زهد عرفانی در ادیان مختلف نیز زاده آرامشی است که سختی آن را می پالاید و به ذهن می آموزد همیشه آنچه می طلبد بدست نخواهد آورد.

Wednesday 16 January 2013

به نام زندگی

کمندها هیچگاه تاب سرکشی ام را نیاوردند،
 آزاد سرشته شده بودم.