ادراکات لطیف آدم ها گاهی ایستم می کنند. چقدر کم فکر می کنم! داستان کوتاه زیر ازیکی از همین آدم ها بود. بخوانید:
با گوزن زیبایم رفتیم رستوران.
یک خانم و آقایی آمدند و گفتند: شما گیاهخواری؟
گوزن زیبایم گفت: به صورت رسم و رسوم خانوادگی، بله. ولی من حساسیت ندارم. کله پاچه دوست دارم. پیتزا پپرونی هم میخورم. الان میخواهم خورش قیمه سفارش بدهم.
خانم و آقا گفتند: وای بر ما. وای بر تو. آیا گیاهخوار نیستی؟ چطوری دلت میآید گوشت حیوان بخوری؟
گوزن زیبایم گفت: چطوری؟ با کارد و چنگال و قاشق.
خانم و آقا گفتند: ننگ بر تو باد. یعنی حاضری همنوعت را بخوری؟
گوزن زیبایم گفت: شما همنوع خودتان را نمیخورید؟
خانم و آقا گفتند: بیادب. ما گیاهخواریم و امکان ندارد تو را بخوریم.
گوزن زیبایم گفت: برای چی؟
خانم و آقا گفتند: چون این یک عمل وحشیانه است.
گوزن زیبایم گفت: من مشکلی ندارم. اگر دوست دارید میتوانید من را بخورید.
خانم و آقا گفتند: خاک بر سرت.
گوزن زیبایم رو کرد به من و گفت: این آقا و خانوم، فکر میکنند خشونی که در حرفزدنشان است از خشونت جویدنشان کمتر است؟ اگر گازم میگرفتند کمتر دردم میآمد...
گفتم: تو واقعا کله پاچه میخوری؟
گوزن زیبایم گفت: نه. معلوم است که نه. منتها یکی بیاید گیاهخواربازی جلویم در بیاورد، و از آن بدتر، بخواهد به عنوان استاد بزرگ همه را زورکی به راه خودش بیاورد، خوشم میآید حرصش را در بیاورم.
و غوشه غوشه خندید و ماکارانی سفارش داد.
.....
نیمه گیاه خواری هستم که گاهی از خودم می پرسم مگر ماهی ها بچه دار نمی شوند و زندگی و تکاپو ندارند که می خورم شون هنوز. مگر گیاهان آنقدر با احساس نیستند که حتی از موسیقی لذت می برند؟ .. چرا .. چرا باید هر روز دچار جنایت شوم تا خودم نجات پیدا کنم؟ آه از این قاوانین سرگیجه آور طبیعت..
با گوزن زیبایم رفتیم رستوران.
یک خانم و آقایی آمدند و گفتند: شما گیاهخواری؟
گوزن زیبایم گفت: به صورت رسم و رسوم خانوادگی، بله. ولی من حساسیت ندارم. کله پاچه دوست دارم. پیتزا پپرونی هم میخورم. الان میخواهم خورش قیمه سفارش بدهم.
خانم و آقا گفتند: وای بر ما. وای بر تو. آیا گیاهخوار نیستی؟ چطوری دلت میآید گوشت حیوان بخوری؟
گوزن زیبایم گفت: چطوری؟ با کارد و چنگال و قاشق.
خانم و آقا گفتند: ننگ بر تو باد. یعنی حاضری همنوعت را بخوری؟
گوزن زیبایم گفت: شما همنوع خودتان را نمیخورید؟
خانم و آقا گفتند: بیادب. ما گیاهخواریم و امکان ندارد تو را بخوریم.
گوزن زیبایم گفت: برای چی؟
خانم و آقا گفتند: چون این یک عمل وحشیانه است.
گوزن زیبایم گفت: من مشکلی ندارم. اگر دوست دارید میتوانید من را بخورید.
خانم و آقا گفتند: خاک بر سرت.
گوزن زیبایم رو کرد به من و گفت: این آقا و خانوم، فکر میکنند خشونی که در حرفزدنشان است از خشونت جویدنشان کمتر است؟ اگر گازم میگرفتند کمتر دردم میآمد...
گفتم: تو واقعا کله پاچه میخوری؟
گوزن زیبایم گفت: نه. معلوم است که نه. منتها یکی بیاید گیاهخواربازی جلویم در بیاورد، و از آن بدتر، بخواهد به عنوان استاد بزرگ همه را زورکی به راه خودش بیاورد، خوشم میآید حرصش را در بیاورم.
و غوشه غوشه خندید و ماکارانی سفارش داد.
.....
نیمه گیاه خواری هستم که گاهی از خودم می پرسم مگر ماهی ها بچه دار نمی شوند و زندگی و تکاپو ندارند که می خورم شون هنوز. مگر گیاهان آنقدر با احساس نیستند که حتی از موسیقی لذت می برند؟ .. چرا .. چرا باید هر روز دچار جنایت شوم تا خودم نجات پیدا کنم؟ آه از این قاوانین سرگیجه آور طبیعت..
No comments:
Post a Comment