منتظرش باش
پيش از شراب به او آب هديه كن
و به كبک هاى دوقلو كه بر سينه اش غنوده اند
چشم مدوز
منتظرش باش
آنگاه كه جامش را بر مرمر طاقديس مى نهد
دستش را آرام لمس كن، كه گويى شبنم از آن
برميگيرى
منتظرش باش
با او سخن بگو آنسان كه نى با تار لرزانِ ويولن
سخن مى گويد
چونان كه گويى هردو شاهد فردايتان هستيد كه رقم
مى خورد
منتظرش باش
و شب اش را جلا دِه، نگين به نگين
منتظرش باش
تا آنگاه كه شب به تو بگويد جز شما كسى در وجود
نيست
منتظرش باشبا تلخیص: احمد محمود.
ترجمه: تراب حق شناس
No comments:
Post a Comment