Saturday, 1 September 2012

نمی دونُم..

پر از یک دلتنگی غریب ..
و باز مرد دیگه ای از من می پرسه: تو اصلا عاشق شدن بلدی؟! .. نمی دونم شاید هم اشکال منه، و گرنه این همه آدمی زاد.. یه وقتایی دلم می خواد از آدما بپرسم آخه شما چطور اینقدر همگی با هم تفاهم دارید! این قدر دلاتون بهم نزدیکه؟! این قدر سریع هم دیگه رو پیدا می کنید؟! پس چرا به ما که می رسه طرف یا خودش عاشق یا این که کلا فارغه!!

دو سه روزه خیلی اشعار باباطاهرو زمزمه می می کنم.. بابای عریون :)

نمی دونُم دلُم دیوونه کیست                اسیر نرگس مستونه کیست
نمی دونُم دل دیوونه مُو                     کجا می گردد و در خونه کیست...؟؟؟

این روزا پر از بهانه ام .. انگار دلم یه جایی جا مونده .. تو روستای پدریم .. توی کاروون سراهای خشتی عباسی و صفوی کویر،توی روستای عمرانی .. توی محراب امام زاده ها و مسجدا .. پیش سوز صدای کمونچه وتار و دف .. پیش فرشای کوچه سرشور، توی تسبیح فروشیا و بوی عطرعطاریا .. پیش عکاسیای کوچه خشتیا و بازار عباس قلی خان مشهد، بازار کهنه زنجان و تک تک خونه های یزد، بازار فرش تبریز،کتاب فروشیای پستویی انقلاب و کافه ها و تاترشهر تهران  و پیش ذره ذره خاک اصفهان جا مونده .. دلم بدجور هوس یه چایی آتیشی پر از بوی گون کرده..می دونم، می دونم که حتی اگر اونجام بودم باز دلم یه جای دیگه بود، باز هم نا آروم بود.. ولی خوب چه می شه کرد گاهی تمام حرفی که تو دلت داری همین چس ناله هاست و ....

آرام روح سرکش نادان
تپیدنت نه برای مرد است
نه برای وطن
آرام
...

2 comments:

  1. حالت غریبه نیست دخترک...یک روزایی با ما هم بوده...من تو همین مملکتم و این حسای تو را دارم...این حسا عجیبه..غریبه..انگار مال یک زمان خاصی تو زندگیه...شاید دوباره بری اونجا دیگه این حالو نداشته باشی آبجی...حالت یک حال دیگه ای و حس یک حس دیگه خواهدبود..انگار ما آدما دوست داریم با خاطراتمون سر کنیم تا آروم شیم رفیق

    ReplyDelete
  2. آره حق با تو عزیزم شاید ولی الان از اون ته ته های قلبم دلم تکه تکه تو تموم اونجاهاییه که گفتم .. مخصوصا اصفهان!ا

    ReplyDelete