اول_ اکنون بهترین زمان است که مسلمانان تصمیم بگیرند تغییر رویه ای در ابراز اعتراض و دفاع از حق خود بیابند . به نقل از دوستی امروز در نشریه طنز آنیون کارتونی چاپ شده است که موسی و عیسی و گانشا و بودا، چهار بنیادگذار ادیان بزرگ تصویر شدهاند که آشکارا مشغول سکس با هم هستند. بالای این تصویر نوشته: «کسی به خاطر این تصویر کشته نشد.»
به راستی چرا باید اسلام همواره برای دفاع از حقوق خود از چماق زور استفاده کند؟ و از آن مهم تر چرا زمانی که این خشونت به رخ کشیده می شود از همان ابزار خشونت برای اعتراض استفاده می کند؟ آیا راه حل بهتری وجود ندارد؟!
بی گناهی مسلمانان به خاطر توهین به افکار و پیامبرِ دومین دین پر طرفدار جهان بی شک محکوم است. اما آیا کشته و زخمی شدن انسان هایی بی گناه، آن هم به دلیل خشم از تصویری به وضوح احمقانه خود برگی بر تضعیف دینی چون اسلام نمی افزاید.
دوم_انسان آگاه_ بدون در نظر گرفتن گرایش فکری و دینی اش _ با کمی تعقل به وضوح در می یابد دینی که حدود هزار و چهارصد سال دوام یافته و اینچنین مورد تمجید و طرفداری خیل عظیمی از انسان ها واقع شده نمی تواند بنیان گذاری این چنین سست عنصر داشته باشد.بد نیست بخاطر داشته باشیم که حتی ابرغولان اگزیستنسیالیسم( شوپنهاور،نیچه،...) نیز بر این باورند که دین مامنی است برای نجات قشر ضعیف_به لحاظ فکری_ جامعه، قشری که از قضا اکثریت جوامع را نیز تشکیل می دهند. در چنین شرایطی وجود پدیده ای چون دین و مذهب برای طیف وسیعی از جامه بشری می تواند منقش "حبل متنین"ای باشد که اسلام از آن یاد می کند.پس نمی توان از نقش و تاثیر آن چشم پوشید.اما بعد دیگر مسئله دیدگاه اقلیت فرهیخته و روشنفکر جامعه است که لزوما دین را تنها راه نجات نمی دانند و استواری بر استدلال ،توانایی و عقل فردی را بیش از هر چیز باوردارند. حال در این میان گروهی از این طبقه به باور و لزوم وجود خداوند، دین و یا هر قدرت ماورایی دیگر رسیده وایمان پیدا می کنند، گروهی در میانه راه مانده بین بودن و نبودن در تردیدی غیر قابل حل باقی می مانند( اگنوستیک) و البته دسته ای نیز به این باور می رسند که ماورایی وجود ندارد (آتئیست)؛ مسئله هر چه باشد و باور هر کدام سوالی که در اینجا مطرح است محدوده مجازی است که این اقلیت به عنوان صاحب نظران و به بیانی دیگر تعلیم دهندگان و راهنمایان جامعه مجاز اند در محدوده ان بر هر عقیده ای مخالف باور خود انتقاد کنند.
سوم_بی شک این فیلم فاقد هر گونه ارزش هنری است و صرفا می توان از دیدگاهی تبلیغی و شاید به نوعی نیز ضد تبلیغی و مخاصمه جویانه بدان نگریست، وتنها هدفی که می توان در این فیلم می توان یافت شکستن نابجای حدود از جانب فردی اسما هنرمند است برای برافروختن آتش نفرت_هر چند که در وادی سینما نیز همچون هر قشر دیگری وجود افرادی فرصت طلب امری طبیعیست بیش .
چهارم _ اما نکته مثبتی که در این هیاهو و جدال جلوه نمایی می کند آزادی بیانی است که در آمریکا وجود دارد و آن را مبدل به تنها نمونه بی بدیل مهد آزادی می نماید (این را از قول مهدی خلجی بیان می کنم)، نمونه ای که حتی اروپا نیز در برابر آن ضعیف می نماید.
پ.ن
تصاویر امروز مردم لیبی که تنها
چندی پس از نوشتن این متن جای بسی دلگرمی داشت :)